برزینسکی
.... و خدایی که ما را بحق بیکس آفرید
بیکس آفرید
آفرید
فرید
رید
.
.
.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۶/۲۵ ساعت 11:16 توسط منتظر
|
چوامسکی
شبی
پای یک دیوار آنسوی مرگ
مردی دلتنگ و شلواری اطو شده
من دلم نازی آباد می خواهد
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۶/۲۴ ساعت 15:46 توسط منتظر
دارم آهنگ " بابا برام قصصه بوگو "رو گوش ميدم
خيلي باصفاس مخصوصا الان !
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۹/۰۶/۲۳ ساعت 19:11 توسط منتظر
|
قلعه بهمن
از اسهال هم بدتر ه رفیق
میدونی اصلا از این رسم و رسومات فامیلشون خوشم نمیآد
گوش میدی ؟
با توام هییییییییییییی
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۹/۰۶/۲۲ ساعت 22:13 توسط منتظر
|
سیب زمینی خورها
هر لحظه در سرش چراغی روشن می شد . چه فایده؟
هر لحظه کسی را راهنمایی می کرد. چه فایده ؟
چه فایده که یک چراغ راهنمایی بود. تا ابد سر دوراهی...
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۶/۱۷ ساعت 21:9 توسط منتظر
|
آمار وبلاگ
الان من آقای گل بودم
اگر لااقل گوشهات دروازه بودن
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۸۹/۰۶/۱۲ ساعت 19:28 توسط منتظر
|
کابینت سفید صدفی
.... و در پایان شعری کهن
با من بخوان این واژه را
مجردی
نامزدی
متاهلی
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۰۶/۰۶ ساعت 21:18 توسط منتظر
|
مدرک موقت - ساوه
... وخدا تنهاست و تنهایی را دوست میدارد
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۹/۰۶/۰۲ ساعت 15:39 توسط منتظر
|
اینجا سخن از مردی است که نتوانست بین دلستر و ترانه مورد علاقه اش یکی را انتخاب کند . مردی خسته ! مردی که اسهال داشت و دارد !